{تاریخ گمشده 2}2p
های سوییتیام من میخواستم عاف بزنم و از ویسگون برم بخاطر همین پارت نزاشتم ولی بخاطر یکی از فرندام میمونم و ادامه میدم فیک رو
تینا ویو:
از حمام اومدم بیرون و موهامو خشک کردم و سشوار کشدم و با حالت خاصی بستم یوری هم همونه کارارو کرد اون چند ماه پیش فارغ التحصیل شد ولی به عنوان همراه باهام میاد چون ما مامور مخفی هستیم و هویتمون نباید لو بره گفتن هرلباسی دوست دارین بپوشین و قراره ما رو به عنوان دانشجوهای پزشکی و حقوق که مثلا رابطه دوستانه ای داریم ی عکس باهم بندازن ما خیلی کمیم بخاطر همین به عنوان ی اکیپ ازمون عکس میگیرن (اسلاید دوم عکس سمت راستی لباس یوری و عکس سمت چپ لباس تینا)(اسلاید سوم مدل مو و میکاپ تینا اسلاید چهارم مدل مو و میکاپ یوری)
خب یوری اماده ای؟
یوری:بزن بریم
تی تی:خب تو رانندگی کن
یوری ویو:
سوئیچو برداشتم و رفتم سمت ماشین(اسلاید پنج عکس ماشینشون که مامان تهیونگ و تینا براشون خرید)
خب ادرس و بزن تو گوشیم که بریم
تی تی:اوکی
ادرس و وارد کرد و راه افتادم بعد 30 مین رسیدیم
یوری:خب پیاده شو بدو عزیز دلم
تی تی:اوک
پیاده شدیم و تینا رفت توی سکو و ازشون عکس گرفتن
بعدش کلی خوشگذروندیم و خوراکی خوردیم عکسشونم همون لحظه تو روزنامه چاپ کردن
وای نه روزنامه
تینا ویو:
داشتم سیب کاراملی میگرفتم که دیدم یوری داره میاد سمتم با دو
تی تی:خب وایمیسادی میاوردم یعنی انقد سیب کاراملی دوست داری؟
یوری:نه...نه...تینا...روزنامه...کوک...فرانسه...کره...عکس(...نشانه نفس نفس زدن)
تی تی:وات چی میگی
{یک ساعت بعد کره }
کوک ویو:
ی روزنامه بین الملل خریدم و رفتم سمت خونه ی ته من بیشتر وقتا اونجام چون پدر مادرم مسافرتن رفتن فرانسه و منو سپردن دست مامان بابای تهیونگ
بعد 15 مین رسیدم و رفتم تو همیشه روزنامه رو با ته میخونم
کوک:ته تههه کجایی بیا روزنامه خریدم
ته:اومدم چرا داد میزنی برادرم حنجره(چیزی که میخوام به ناظم بگم)
(ادمین:شما چرا انقد روزنامه دوس دارین؟مگه بابا یا پدربزرگین پسرا بزرگتر از سنتون رفتار نکنین با تشکر)
ته ویو:
رفتم پایین و روزنامه رو باز کردیم اولین صفحه ی تیتر بزرگ و باحال داشت
تیتر روزنامه:اکیپ دانشجوهای سال اخر پزشکی و حقوق
عکسشو داشتیم میدیدیم که رسیدیم ب ی دختر
تینا؟
ته:وای اون تیناس پس یوریم پیششه زود باش کوک ببین کدوم کشوره(همه ی اینا با ذوق)
کوک:فرانسس اوه پس رفتن فرانسه چرا زودتر نفهمیدیم
فردا صبح
کوک ویو:
بلیطمون اماده بود عصر پرواز داشتیم الانم داشتیم میرفتیم فرودگاه چون گفته بودن زودتر بیایم به مامانم اینا زنگ زدیم گفتیم برا استراحت میایم اونجا وای باورم نمیشه فقط اینکه نمیدونیم تینا رو چجوری پیدا کنیم
(پایان)
تینا ویو:
از حمام اومدم بیرون و موهامو خشک کردم و سشوار کشدم و با حالت خاصی بستم یوری هم همونه کارارو کرد اون چند ماه پیش فارغ التحصیل شد ولی به عنوان همراه باهام میاد چون ما مامور مخفی هستیم و هویتمون نباید لو بره گفتن هرلباسی دوست دارین بپوشین و قراره ما رو به عنوان دانشجوهای پزشکی و حقوق که مثلا رابطه دوستانه ای داریم ی عکس باهم بندازن ما خیلی کمیم بخاطر همین به عنوان ی اکیپ ازمون عکس میگیرن (اسلاید دوم عکس سمت راستی لباس یوری و عکس سمت چپ لباس تینا)(اسلاید سوم مدل مو و میکاپ تینا اسلاید چهارم مدل مو و میکاپ یوری)
خب یوری اماده ای؟
یوری:بزن بریم
تی تی:خب تو رانندگی کن
یوری ویو:
سوئیچو برداشتم و رفتم سمت ماشین(اسلاید پنج عکس ماشینشون که مامان تهیونگ و تینا براشون خرید)
خب ادرس و بزن تو گوشیم که بریم
تی تی:اوکی
ادرس و وارد کرد و راه افتادم بعد 30 مین رسیدیم
یوری:خب پیاده شو بدو عزیز دلم
تی تی:اوک
پیاده شدیم و تینا رفت توی سکو و ازشون عکس گرفتن
بعدش کلی خوشگذروندیم و خوراکی خوردیم عکسشونم همون لحظه تو روزنامه چاپ کردن
وای نه روزنامه
تینا ویو:
داشتم سیب کاراملی میگرفتم که دیدم یوری داره میاد سمتم با دو
تی تی:خب وایمیسادی میاوردم یعنی انقد سیب کاراملی دوست داری؟
یوری:نه...نه...تینا...روزنامه...کوک...فرانسه...کره...عکس(...نشانه نفس نفس زدن)
تی تی:وات چی میگی
{یک ساعت بعد کره }
کوک ویو:
ی روزنامه بین الملل خریدم و رفتم سمت خونه ی ته من بیشتر وقتا اونجام چون پدر مادرم مسافرتن رفتن فرانسه و منو سپردن دست مامان بابای تهیونگ
بعد 15 مین رسیدم و رفتم تو همیشه روزنامه رو با ته میخونم
کوک:ته تههه کجایی بیا روزنامه خریدم
ته:اومدم چرا داد میزنی برادرم حنجره(چیزی که میخوام به ناظم بگم)
(ادمین:شما چرا انقد روزنامه دوس دارین؟مگه بابا یا پدربزرگین پسرا بزرگتر از سنتون رفتار نکنین با تشکر)
ته ویو:
رفتم پایین و روزنامه رو باز کردیم اولین صفحه ی تیتر بزرگ و باحال داشت
تیتر روزنامه:اکیپ دانشجوهای سال اخر پزشکی و حقوق
عکسشو داشتیم میدیدیم که رسیدیم ب ی دختر
تینا؟
ته:وای اون تیناس پس یوریم پیششه زود باش کوک ببین کدوم کشوره(همه ی اینا با ذوق)
کوک:فرانسس اوه پس رفتن فرانسه چرا زودتر نفهمیدیم
فردا صبح
کوک ویو:
بلیطمون اماده بود عصر پرواز داشتیم الانم داشتیم میرفتیم فرودگاه چون گفته بودن زودتر بیایم به مامانم اینا زنگ زدیم گفتیم برا استراحت میایم اونجا وای باورم نمیشه فقط اینکه نمیدونیم تینا رو چجوری پیدا کنیم
(پایان)
۳.۴k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.